در گذرگاه زمان...
در گذرگاه زمان...
خبر آمدنت، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر، مردمان یمن و مصر وتونس، مردمان لیبی، مردمان بحرین،سوریه، همه عالم به تمنای تو بر خاسته اند، لحظه ی آمدنت نزدیک است. شور و حالی بر پاست

 

دلم گرفته ای خدا

کو آن صدای آشنا

کو آن نوای دل نشین

کو آن شبای در خوشی

گریم گرفته ای خدا

کو آن نگاه مهربان

کو آن لبای آتشین

چیزی نمیگی ای خدا

نیستم به چشمت آشنا

قهرت نگیره ای خدا

 

اگه ازت شدم رها

شدم اسیر یک نگاه

ازته دلم گفتم بهش

اول و آخرم خدا

خدا یه بار بکن نگاه

بندت شده بی ادعا

تنها شده، ببین خدا

یه بار بهش بده ندا

دوستت دارم ای بی خدا


نظرات شما عزیزان:

بشار
ساعت10:19---18 خرداد 1390
شب بوی آبی من ...



ناله ای حزین از چشمانت ، نگاهت به گوش می رسد که آیا مرا دوست داری ؟؟؟



دل آرام من !



مگر به این راز آگاهی نداری ؟!



زبانم ... دلم ... تو را از این سری که در صندوقچه ی دل دارم و سعی می کنم بر لبم نرسد متوجهت نساخته !!!



تو هنوز در عشق من تردید داری ؟!



اگر در عشق هایم تردید داری با نیش خنجری سینه ام را بشکاف و بر قلبم فرو کن تا حقیقت را با چشمان زیبا و بی مثالت ببینی ...



آنگاه خواهی دید بر روی دیواره ی کاخ گلگون قلبم نوشته است : دوستت دارم ...



دوستت دارم ...
پاسخ: خیلی قشنگه. ممنون که به ما سر میزنی و ممنون از مطالب بسیار زیباتون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ شنبه 14 خرداد 1390برچسب:خدا, دل تنگی و نیایشو مناجات, توسط آوای خسته ( هانیه )