یه روز یه ترک بود...
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود ونترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، دربرابر دیکتاتوری ایستاد
او برای مردم ایران ، آزادی میخواست
و در این راه ،زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری ورهایی از استبداد را بچشند.
یه روز یه رشتی بود...
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
اومیتوانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی وآرامش سپری کند!
اما سرزمین اش رو دوست داشت و مردمانش رو!
و برای همین دربرابر ستم ایستاد
آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه اصفهانی بود...
اسمش حسین خرازی
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جونشو برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره.
کارش شد دفاع از مردم سرزمینش، از ناموس شو و از دینش!
آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
یه روز یه ترک و رشتی و کردو لر و اصفهانی و عرب و.!....
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و به تکاپو برای شکستن قفل دوستی ما افتادند
و از آن پس "یه روز یه ... بود" را کردند ،جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان راهم نثار کرده اند ، به "جوک ها " و "طعنه ها" و "تمسخرها" سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی!
شما نجار زندگی خود هستید !
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد.
یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه
دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.
برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد.
صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتر و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن بکار می برد.
یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.
این داستان ماست.
ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد.
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، ممکن نیست.
آری ، درست است .
شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.
یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود
خداوند اقیانوسی است که در آن هستید
یک ماهی اقیانوس پرسید، "مرا ببخش، تو از من مسن تر هستی، پس می توانی به من بگویی: کجا میتوانم آن چیزی را که اقیانوس نام دارد پیدا کنم؟
ماهی مسن تر پاسخ داد، "اقیانوس چیزی است که تو اکنون در آن هستی."
ماهی ناامید شده گفت، "آه؛ این است؟ ولی این آب است. آنچه من میجویم اقیانوس است." و او شناکنان دور شد تا جایی دیگر را بگردد.
همه جویای حقیقت هستند: همه کس در جست و جوی خداوند است، همه طالب معجزات هستند و رازهای منبع زندگی. و اوضاعی یکسان است: ماهی جوانتر از ماهی مسنتر میپرسد: «آن چیز که اقیانوس نام دارد چیست؟ من در موردش خیلی می شنوم.»
و ماهی مسنتر میگوید، «تو در آن هستی.»
و طبیعتاً ماهی جوانتر گفت، «ولی این آب است و من در جستوجوی اقیانوس هستم.» او چنان ناکام شده بود که گفت، «بهتر است دور شوم و برای یافتن حقیقت به جایی دیگر بروم و اقیانوس را پیدا کنم.»
خداوند آن اقیانوسی است که شما در آن هستید، زیرا خداوند نام دیگری است برای زندگی.
شما هر لحظه خداوند را با تنفسهایتان به درون و بیرون میکشید. این خداوند است که در قلب شما میتپد. این خداوند است که در خون شما جاری است. خداوند مغزاستخوان شماست و استخوانها و هوشمندی شما و خود آگاهی شماست.
ولی چون ماهی در اقیانوس زاده شده ، بسیار نزدیک است ، فکر میکند که این فقط آب است.
این فقط هوا است که شما تنفس میکنید. و مردم درست مانند آن ماهی در جستوجو هستند و هرگز نخواهند یافت ، تا زمانی که از جست و جو بازایستند و فقط به آنچه که خود هستند نظر کنند، و اینکه آگاهیشان چیست و زندگیشان چیست. و تعجب خواهند کرد که نیازی نبوده به جایی بروند. هرآنچه که آنان در بیرون و محیط اطراف در پی آن بودند، در درونیترین هسته وجودشان در خودشان وجود داشته است.
تمامی جهان هستی خداوند است. این مذاهب هستند که این کذب را درست کردهاند که خداوند دنیا را خلق کرده است و بنابراین این فکر را دادهاند که خدا و دنیا دو چیز هستند و بنابراین آنان باید در پی خداوند باشند.
من مایلم این دوگانگی را کاملاٌ نابود کنم. خداوند خالق نیست، بلکه خود خلقت است.
او در درختان وجود دارد و در رودخانه ها و در ماه و در خورشید و در تو.
بجز خداوند هیچ چیز وجود ندارد.
جوینده همان جستنی است و صیاد همان صید. و ناظر همان منظر است. و لحظهای که این را دریابی، چنان آسودگی عمیقی خواهد آمد و چنان آرامش عمیقی بر تو نازل میشود که قبلاً در خواب هم نمیدیدی. چشمانت چنان شفافیتی خواهند یافت که در همه جا زیبایی خواهی دید: یک زیبایی وصف نانشدنی، یک خیر عظیم. در کوچکترین چیز این زندگی تپش کائنات را احساس خواهی کرد. این دنیا پرستشگاه ما است و این خدای ما است و ما بخشی از آن هستیم.
پرستنده از پرستیدنی جدا نیست. درک این وحدت زنده، دیانت واقعی است.
اوشو - کتاب روح عصیانگر
دانشمندی جوان و نابغه، اما دردمند و گمنام
تا به حال عکس این دانشمند جوان و نابغه کشور را دیده اید؟
جوانی که با همه دردها و مشکلات جسمانی تا آخرین لحظات زندگی خود دست از کسب علم و دانش برنداشت و مدال های افتخار را یکی پس از دیگری به گردن آویخت.
محمد شیرعلی شهرضا که از دانشجویان ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و متولد سال 1365 بود، دانشجوی نابغه دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی شریف که دانشجوی نمونه کشوری سال 86، دارنده رتبه اول جشنواره جوان خوارزمی در سال 85 و پژوهشگر ممتاز انجمن رمز ایران بود. در طول دوره کارشناسی خود موفق به ارایه 80 مقاله علمی در کنفرانسهای بینالمللی شد و 13 مقاله چاپ شده در مجلات معتبر علمی پژوهشی داشت و یک اختراع ثبت شده نیز از خود به جا گذاشت.
او در سال 1385 به عنوان پژوهشگر جوان ممتاز انجمن رمز ایران در مقطع کارشناسی برگزیده شد و در دومین کنفرانس بینالمللی ایکتا 2006 (ICTTA 2006) به عنوان جوانترین محقق انتخاب شد و همچنین در یازهمین کنفرانس بینالمللی انجمن کامپیوتر ایران (CSICC2006) به عنوان جوانترین محقق برگزیده شد. این دانشجوی فقید یک کتاب به عنوان "آموزش الگوریتمها" تألیف کرد و همچنین 2 بخش برای دایره المعارف Encyclopedia of Mobile Computing &commerce و کتاب Handbook of on secure Multimedia Distribution را نوشته است. زمینههای تحقیقاتی مورد علاقه وی نهاننگاری اطلاعات، برنامهنویسی تلفن همراه و سیستمهای تفکیک کاربران انسانی از ماشین بود.
وی چندی پیش بر اثر ناراحتی ستون فقرات درگذشت. محمد شیرعلی شهرضا با ایمان و اعتماد به نفسی که داشت لحظه ای خود را اسیر درد و رنجی نکرد که تمام عمر گریبانگیرش بود. اگر چنین کرده بود قطعا از این عمر کوتاه اما پرثمر وی نشانی بر جای نمانده بود.