حکایت است که پادشاهی از وزیرخدا پرستش پرسید :
بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی!!!
وزیر سر در گریبان به خانه رفت ...
وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟
و او حکایت بازگو کرد.
غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد....
ادامه مطلب...
هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !!!
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیش بزنند...
چهارشنبه سوری :
در آخرین چهارشنبه سال مردم در مكانی دور هم جمع می شوند، آتش روشن می كنند و از روی آن میپرند در حالی كه زمزمه میكنند (زردی من از تو سرخی تو از من) با كمك آتش و نور كه سمبلهای خوبی هستند افراد امیدوارند كه راه خود را در این آخرین شب تاریك سال پیدا كنند تا به رازهای آغازین بهار برسند.
علاوه بر آن این عقیده وجود دارد كه ارواح گذشتگان افراد، در این روز دوستان و یاران خود را نظاره می کنند. در این آخرین چهارشنبه از سالی که در حال پایان است بسیاری از مردم خصوصاَ بچه ها خود را در لباسی مخفی می كنند و در حالی كه با قاشق بر روی ظرفی می زنند به در خانه ها می روند و مردم برای رفع بلا چیزی به آنها مژدگانی می دهند به این سنت "قاشق زنی" می گویند. مردم برای اینكه آرزوهایشان به حقیقت بپیوندد به آنها انواع غذاها را می دهند، بعضی از این هدایای مردم عبارتند از : سوپ، آجیل، میوه، پسته، مغزبادام، فندق، انجیر و كشمش.
دیگر سنت این زمان فال گوش است، برای اینكار شخص آرزوئی می كند و در گوشه ای می ایستد (به طور مخفیانه) و سعی میكند با برداشت خود از حرف دیگران به حقیقت پیوستن آرزوی خود را محك بزند.
با تو میشه با نسيم بیعتی همیشه کرد
میشه با پنجره ساخت توی گلدون ریشه کرد...
با تو از آینه ها میشه تا ستاره رفت
بی تو میشه زنده بود
زندگی نمیشه کرد...
میشه با شب راه اومد میشه از گریه گذشت
میشه گم شد تو قفس همه دنیا رو گشت...
میشه از رنگین کمون به طلوع گل رسید
روی خواب اطلسی پر پروانه کشید...
از قناری به قناری
میشه نور و بوسه برد...
از ترانه تا ترانه شاپرک میشه شمرد...
جنگل و میشه شنید میشه دریاچه رو گفت...
میشه رود رو دوره کرد میشه قله رو شکفت...
توی تکرار حق توسومه ساعت...
میشه پنهون شد و تقویمو پس زد...
میشه گم شد تو برگشت سپیده...
عکس ماه و به سقف قفس زد...
میشه با شب راه اومد میشه از گریه گذشت
میشه گم شد تو قفس همه دنیا رو گشت...
میشه از رنگین کمون به طلوع گل رسید
روی خواب اطلسی پر پروانه کشید...
از قناری به قناری
از قناری به قناری
از قناری به قناری میشه نورو بوسه برد
از ترانه تا ترانه شاپرک میشه شمرد
جنگل و میشه شنید میشه دریاچه رو گفت...
میشه رود رو دوره کرد میشه قله رو شکفت...
با تو میشه با نسيم بیعتی همیشه کرد
میشه با پنجره ساخت توی گلدون ریشه کرد...
با تو از آینه ها میشه تا ستاره رفت
بی تو میشه زنده بود زنده بود زندگی نمیشه کرد
اگر اشتباه نكنم بايد كاغذ ديواري باشه كه بر روي ديوار نصب شده و فكر كنم هم مربو ط به دوران قبل از انقلاب باشه (با توجه به تيتراژ پاياني بايد كاخ نياوران باشه) با نگاه دقيق و با توجه به نشانه ها ي فراماسونري مخصوصا بز مي توانيد اين نشانه رو ببينيد، البته بايد بگم كه نشانه هاي ديگري را هم مي توانيد بر روي اين كاغذ ديواري ها پيدا كنيد، كه اون رو هم به عهده خود شما مي گذارم.
بز فراماسونری در قهوه ی تلخ
اول بايد بگم كه با شناختي كه من از آقاي مديري كسب كردم، حتما آقاي مديري ودوستانشون از اين موضوعي كه مي خوام بگم كاملا بي اطلاع هستند.
به تصوير خوب نگاه كنيد